اخبار

از ستون فاصله بگیر

از ستون فاصله بگیر

پس از گذشت حدود سي سال از آن شب سهمگين ، هنوز ، از خود گذشتگي و مسئوليت پذيري شهيد عابديني پيش چشمانم است و صدايش در گوشم طنين افكن .در همان عمليات بود كه روده ها و بخشي معده ي شهيد عابديني متلاشي شد و تا ۴ سال و اندي بعد كه سرافرازانه در عمليات كربلاي پنج  در كسوت فرماندهي گردان ۴۱۰ با روده هاي پلاستيكي  ، پيكري نحيف ، اما روحي بلند و با عظمت به شهادت رسيد،  زندگي كرد و اين زخم هاي عميق خللي در اراده پولادينش بوجود نياورد

پس از گذشت حدود سي سال از آن شب سهمگين ، هنوز ، از خود گذشتگي و مسئوليت پذيري شهيد عابديني پيش چشمانم است و صدايش در گوشم طنين افكن .در همان عمليات بود كه روده ها و بخشي معده ي شهيد عابديني متلاشي شد و تا ۴ سال و اندي بعد كه سرافرازانه در عمليات كربلاي پنج  در كسوت فرماندهي گردان ۴۱۰ با روده هاي پلاستيكي  ، پيكري نحيف ، اما روحي بلند و با عظمت به شهادت رسيد،  زندگي كرد و اين زخم هاي عميق خللي در اراده پولادينش بوجود نياورد

عمليات والفجر ۳ عليرغم اينكه در منطقه اي كوچك در غرب مهران انجام شد و يگان هاي شركت كننده در آن محدود بودند ، فراز و نشيب هاي بسياري داشت.

من در آن عمليات نوجوان ۱۷ ساله اي بودم كه در گردان تحت فرماندهي شهيد رضا عباس زاده سازماندهي شدم و وظيفه تك تيراندازي را در يكي از دسته ها به عهده داشتم.

در شب عمليات كه ساعت ۲۳ مورخ ۷/۵/۶۲ آغاز شد ، شهيد عباس زاده به همراه يكي از گروهان ها ، و دو معاونش به همراه دو گروهان ديگر عازم ارتفاعات قلاويزان شدند.

شهيد علي عابديني هم به عنوان معاون گردان ، همراه گروهان ما بود ، بعد از عبور از جاده ي آسفالته شخم زده و كانال عميقي كه با نردبان از آن رد شديم ، ناگهان طرح عمليات عوض شد و ما به سمت شمال منطقه عملياتي ، تغيير مسير داديم ، سمت راست ما عمليات شروع شده بود و دو طرف به شدت تيراندازي مي كردند ، ما در يك سطح صاف و بدون مانع به سمت غرب حركت مي كرديم كه با رسيدن به ميدان مين عراقي ها و دو سنگر كمين ، شهيد عابديني دستور توقف داد ، گروهان به صورت پراكنده روي زمين نشستند ؛ نمي دانستيم آنهايي كه داخل سنگر ند ايراني هستند يا عراقي.

شهيد عابديني كه از همه به سنگر ها نزديكتر بود چند بار با صداي بلند صدا زد كه : « برادر اگر ايراني هستيد جواب بدهيد » ، جوابي نيامد پس از چند بار خطاب كردن ، ناگهان رگبار تيربارها كه دو تا بودند به طرف گروهان باريدن گرفت ، همه غافلگير شديم ، و روي زمين دراز كشيديم .آرپي جي زن ها هم كه غافلگير شدند تا آماده شدند دقايقي طول كشيد ،پاسخ آرپي جي زن ها باعث به هم  ريختن صحنه شد ،  بچه ها موفق شدند يكي از سنگرها را بزنند ولي تير بارچي ديگر همچنان تيراندازي مي كرد، دستور عقب نشيني صادر شد، تعدادي از بچه ها شهيد و زخمي شده بودند كه مجبور بوديم آنها راهم عقب بكشيم ، ستون به هم ريخته و نامنظم شده بود ، كمي جلوتر و با هدايت فرماندهان گروهان و دسته ، ستون نظمي پيدا كرد ولي جايمان لو رفته بود و عراقي ها مرتب منور شليك مي كردند و پشت سر آن هم گلوله هاي خمپاره در اطرافمان فرود مي آمد و ما هم مجبور بوديم مرتب روي زمين بخوابيم و باز به حركتمان ادامه دهيم.

در همين حين فرمانده گروهان پيش من آمد و گفت : علي عابديني زخمي شده و قادر به حركت نيست ، اگر مي تواني به كمك چند نفر از بچه ها كه مشغول حمل او هستند بيا و قسمتي از مسير را هم تو كمك كن، به سمت عقب ستون رفتيم ، علي را ديديم كه از ناحيه ي شكم به شدت زخمي شده و خون زيادي از او رفته بود ، يكي از بچه ها او را به پشت گرفته بود و همراه ستون مي آورد ، چند قدم جلوتر من او را به پشت گرفتم ، خونريزي زياد باعث ضعف مفرط او شده بود، منورها و خمپاره ها پي در پي شليك مي شدند و ستون هم مرتباً در حال نشست و برخاست بود.

صاف بودن دشت و نبودن مانع طبيعي باعث مي شد كه عراقي ها راحت ستون را ببينند و تنها  راه ديده نشدن ، خوابيدن  بچه ها هنگام بالارفتن منورها بود  اما من كه در حال حمل علي بودم امكان هيچ  عكس العملي را نداشتم ، ناگهان علي با آن حال نزار و ضعف گفت : از ستون بچه ها فاصله بگير ، تعجب كردم بلافاصله ادامه داد چون ما نمي توانيم با بالا رفتن منورها بخوابيم ، باعث لو رفتن بچه ها  مي شويم ، چند متري از ستون فاصله بگير تا عراقي ها به جاي بچه ها ، جهت شليك هايشان به سمت ما بچرخد و تلفاتي به بچه ها وارد نشود، در آن وانفسا و گيرو دار جنگ ، شديداً شگفت زده شدم كه چطور با آن حال بد و بي رمقي  ناشي از خونريزي زياد همچنان به فكر نيروهاست و حاضر است خودش را فداي آنها بكند.

تا روشن شدن هوا، چند بار ديگر هم علي بين بچه ها رد و بدل شد تا اينكه پيكر خونينش كه زخمهاي عميقي برداشته  بود را به شيار گاوي رسانديم و به عقب منتقل شد.

پس از گذشت حدود سي سال از آن شب سهمگين ، هنوز ، از خود گذشتگي و مسئوليت پذيري شهيد عابديني پيش چشمانم است و صدايش در گوشم طنين افكن .در همان عمليات بود كه روده ها و بخشي معده ي شهيد عابديني متلاشي شد و تا ۴ سال و اندي بعد كه سرافرازانه در عمليات كربلاي پنج  در كسوت فرماندهي گردان ۴۱۰ با روده هاي پلاستيكي  ، پيكري نحيف ، اما روحي بلند و با عظمت به شهادت رسيد،  زندگي كرد و اين زخم هاي عميق خللي در اراده پولادينش بوجود نياورد، يادش گرامي

راوی عليرضا كاشاني

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ده + 13 =

همچنین ببینید
بستن
بستن
بستن