اِرباً اِربا

اِرباً اِربا
هوا طوفانی شده بود و اکبر نوجوان که سه کیلومتر راه خانه تا مدرسه را هر روز با پای پیاده می رفت در میان گرد وخاک وطوفان شدید به گوشه دیوارکاهگلی پوسیده ای پناه برد ولی موج گرد وخاک تن نحیف او را شلاق می زد
هوا طوفانی شده بود و اکبر نوجوان که سه کیلومتر راه خانه تا مدرسه را هر روز با پای پیاده می رفت در میان گرد وخاک وطوفان شدید به گوشه دیوارکاهگلی پوسیده ای پناه برد ولی موج گرد وخاک تن نحیف او را شلاق می زد
پدر سراسیمه و با پای پیاده به راه افتاد سه ساعت بعد اکبر را در حالی که تا گردن در خاک فرو رفته و تنها دستهایش بیرون از خاک بود پیدا کرد .او را در اغوش کشید وغبار از تنش زدود آن موقع اکبر عزیز دوازده ساله و کلاس پنجم بود .
شب چهارمین روز از دیماه شصت وپنج تن رشید اکبر تا گردن در میان آب رودخانه اروند فرو رفته ولی او مردانه واستوار به سوی دشمن شنا می کرد . رگبار گلوله دشمن به سویش سرازیر شد و اکبر دلاور در میان امواج ناپدید شد .
پدر ده سال بعد پیکر اکبرش را در حالی در اغوش گرفت که جسم رشیدش اقتدا به علی اکبر امام حسین کرده بود
اربا” اربا