اخبار

برادران اسمانی ۲

برادران اسمانی ۲

بسم الله الرحمن الرحیم

وصیتنامه شهیداصغرمحمدآبادی

((الذین آمنواوهاجرواوجاهدوافی سبیل الله باموالهم وانفسهم اعظم درجه عندالله واولئک هم الفائزون))

آنانکه ایمان آوردندوازوطن هجرت گزیدندودرراه خدابااموال وجانشان جهادکردندآنهارانزدخدامقام بلندی است وآنان به خصوصرستگاران وسعادتمندان دوعالمند.(سوره توبه،آیه۲۰)

بسم الله الرحمن الرحیم

وصیتنامه شهیداصغرمحمدآبادی

((الذین آمنواوهاجرواوجاهدوافی سبیل الله باموالهم وانفسهم اعظم درجه عندالله واولئک هم الفائزون))

آنانکه ایمان آوردندوازوطن هجرت گزیدندودرراه خدابااموال وجانشان جهادکردندآنهارانزدخدامقام بلندی است وآنان به خصوصرستگاران وسعادتمندان دوعالمند.(سوره توبه،آیه۲۰)

گواهی میدهم که خدایکی است وجزاوخدائی نیست،پاک ومنزه است ازهرعیب ونقصی وگواهی می دهم که محمد(صلی الله علیه واله وسلم)بنده خداوآخرین فرستاده ازجانب اوست وگواهی می دهم که مولاعلی(علیه السلام)ویازده فرزندش امامان برحق هستند.

خداونداشاهدباش من امام خمینی راتنهاولی فقیه می دانم ودستورات اوراباجان ودل می پذیرم.خداونداتومی دانی مراجزحسین استادبزرگ انسانیت به اینجانکشیده است.خداونداتوراشکروسپاس می گویم که چنین توفیقی رابه من عطاکردی.پس:

((الهی فسرنی بلقائک یوم تقضی فیه بین عبادک))

خدایاپس آن روزی که میان بندگانت حکم می کنی آنروز،مرابه لقاءخودشادگردان.پس ازشهادت به وحدانیت خداوندوشکراوچون برطبق دستوراسلام هرفردی بایددارای وصیتنامه ای باشدمن نیزوصیتنامه می نویسم.

برادران وخواهران عزیزومحترم بدانیدکه دنیاگذرگاهی بیش نیست دنیافانی شدنی است.فقطخداست که فانی نمی شود.بکوشیدکارهایتان خداپسندانه باشداعمالمانهم فانی نمی شود.ازدنیاخوب بهره برداری کنید.ازآن به عنوان وسیله استفاده کنید.به تعبیرمولاعلی(ع)دنیاهمچون مارخوش خط وخالی است که انسان راجلب خودمی کندولی اگرکسی نداندمارچیست زودگرفتارآن میشودچون درشکم مارزهرهای نهفته ای است.دنیانیززهرش آراسته وزیباست ولی درشکمش چه زهرهاکه نهفته نیست.زهرهای همچون زهرحب دنیا،حب ریاست،حب نفس،حب شهوت،حب جاه ومکان وهزاران درددیگر.به دنیانچسبیدوشیفته آن نشوید.دل آزآن بکنید.دل کندن ازدنیابدین معنی نیست که ازنعمت های آن بهره برداری نکنید.بلکه دل کندن ازدنیایعنی استفاده ازآن به عنوان وسیله ای جهت پیشروی به سوی قرب الهی.

گاهی وقتهانمازها ودعاهاومناجات ها دنیامیشود.حتمانبایدچیزهایی همچون مال وثروت دنیاباشند.چون اگرنمازبرای خدانباشد،دعاهابرای خدانباشد،جزوموارددنیاحساب میشوند.دل بکنیدازغیرخدا،مرابنگرید،آیاصحبت می کنم؟آیادیگرمی توانم برای آخرتم توشه بردارم؟نه،هرگز.

پس بهوش باشیدروزی هم شمادچاراین موقعیت می شوید.حتماهمه نبایدشهیدبشوند.اگرخوابیدیدودیگربلندنشدیدآیاتوشه راه داریدیامثل من بی چیزهستید؟آیاروزقیامت پیش حسین (ع)سرفرازهستیدیانه؟

پس ازکناهان بپرهیزیدوبه خداتوجه کنیدپشتیبان ولایت باشید.خواهران توجه داشته باشیدحجاب خودتان راحفظ کنید.نگذاریدخون شهداپایمال شود.همچون زینب(س)پیام آورخون شهداباشیدتافردای قیامت پیش حضزت زهرا(س)روسفیدباشید.

((سخنی هم باخانواده محترم))

اماتوای مادر

امیدوارم که مراببخشی وازمن راضی باشی.یادم نمی رودروزی راکه به من گفتی اگرشهیدشدی ان شاءالله همنشین علی اکبرباشی.امیدوارم چنین باشد.مادرجان من هم امیدوارم که فردای قیامت بافاطمه زهرا(س)محشورشوی.من هرگزنمی توانم زحمات شماراجبران کنم ان شاءالله مبارک باشدبرتوکه این گونه برای اسلام،انسان پرورش دادی.مادرجان نمی گویم درمرگم گریه نکنیدچون اصلاباعقل جوردرنمی آیدکه می گویندگریه برشهیدثواب داردولی من بگویم برشهادتم گریه نکنیدان شاءالله که خواهرم رسالت سنگین خودرامی داند.اوکه درخانه به من خیلی محبت وخدمت کرد.امیدوارم بابی بی دوعالم فاطمه زهرا(س)محشورشوی برادرانم من هیچ ندارم که به شمابگویم چون شماهابودیدکه اول جبهه رفتید.خون دادیدومجروح شدیدتامن ازشمابیاموزم.امیدوارم راهی که انتخاب کردیدپیش ببریدوپشتیبان امام باشید.(ضمناکسانی که ازمن بدی دیدندامیدوارم مراعفوکنند)

والسلام-اصغرمحمدآبادی۳۰/۹/۶۵(التماس دعا)

زندگی نامه شهیداصغرمحمدآبادی

اصغرمحمدآبادی متولد۱۳۴۶فرزندمرحوم صفر(حسین)که درماهان دیده به جهان گشود.دوران تحصیلات راتااخذدیپلم درماهان کذرانید.وی ضمن شروع درس حوزه ازتابستان۶۰درآزمون تربیت معلم شرکت کردودررشته امورتربیتی پذیرفته شد.اصغراولین مرحله ای که به جبهه اعزام شددرحالی بودکه به لحاظ سن کم از طرف بسیج به وی اجازه شرکت درجبهه داده نمی شد،ولی باسماجت وشگردی قابل توجه (دستکاری شناسنامه)،خودرابه جبهه رساندودراولین عملیاتش(والفجر۳)شرکت نمودودرحالتی که ازچهاربرادرشرکت کننده اش دراین عملیات یکی ازآنهامفقودالاثر(محمدعلی که فرمانده دسته بودودوماه ازازدواجش نمی گذشت)ویکی ازآنهامجروح شده بود.این جریان کمترین تزلزلی درعزم راسخ وروحیه مقاومش بوجودنیاورد.درعملیات متعددی درگردانهای رزمی شرکت نمود.درعملیات خیبرتیربه پای راستش اصابت نمود.همرزمانش درحال برگشت باشنیدن صدای اودرشب تاریک اورادرحالی که قادربه راه رفتن نبودیافتندوبه بیمارستان رساندند.وی درخاطراتش نوشته بود:ای کاش آنشب به جای دوستم که درکنارم شهیدشدوبه دیدارمعشوق شتافت،من لیاقتش رامی داشتم.درعملیاتهای متعدددیگرشرکت نمود.درعملیات والفجر۸(آزادسازی شهروفا)شرکت وترکش خمپاره به پای دیگرش اصابت کردکه پس ازبستری وبهبودی نسبی،خودرابه جبهه،دانشگاه عشق رساند.این باردرگردان ویژه لشکربه جمع غواصان پیوست.سرانجامدرعملیات کربلای ۴و۵لباس غواصی برتن نمودودرحالی که ازقطع پای برادرش درجبهه مطلع شده بود،مصمم تربه ستیزباخصم زبون پرداخت وبه آرزوی دیرینه اش که پیوستن به خیل شهدابودنائل گشت.پیکرپاک ومطهرش پس از۱۸روزاززیرآبهای شلمچه توسط همرزمانش پیداوبه ماهان انتقال داده شد وبردوش چهاربرادرهمسنگرش ومردم شهیدپرورماهان تاگلزارشهداتشییع گردیدودرجوارشهیدان ودوپسرخاله شهیدش علی ومحمدهژبری (شهدای عملیات فتح المبین)به خاک سپرده شد.

.روحش شادوراهش پررهروباد.

خصوصیات اخلاقی اصغر

بسیارمتواضع بودودرسلام کردن برهمه کس پیشی می گرفت با.همه صمیمی بود.بابچه هابسیارمهربان بود.وقتی که پیکرپاکش درسپاه ماهان جهت تشییع جنازه بودوخانواده ودوستانش جهت تجدیدمیثاق درسپاه بودندجمع زیادی ازبچه های خردسال محله شان گریان ونالان التماس می کردندکه اجازه دهندپیکرپاک وغرق به خون اورایکباردیگرببینند.اصغردرس خواندن رابه عنوان تکلیف درکنار تکلیف جبهه هیچوقت فراموش نمی کردبلکه سعی وجدیتش دردرس خواندن بیشترمی شدتااینکه دررده دانش آموزان رتبه اول ودوم کلاس محسوب می گشت.همیشه سعی می کردباوضوباشدشایدبه جرات بتوان گفت نمازشبش درمدت ۳سال آخرعمرشریفش ترک نگشت.

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی نامه شهیدمحمدعلی محمدآبادی

محمدعلی در۲۷/۱/۱۳۳۶درخانواده ای مذهبی درماهان دیده به جهان گشود.کلام خدادرمکتب خانه،اولین گامهای فراگیرعلم بود.تحصیلات متوسطه رادررشته طبیعی دبیرستان نعمتیه ماهان به پایان رساند.پس ازتحصیلات به خدمت سربازی درشیرازفراخوانده شد.همزمان باشروع انقلاب شکوهمنداسلامی وفرمان حضرت امام خمینی(قدس سره الشریف)مبنی برفرازسربازان ازپادگانها،اطاعت ازمرجع ورهبرش رادرعمل نشان دادوبه ماهان آمد.چوندرماهان درگیریهای عوامل طاغوت وچماقداران باانقلابیون شدت پیداکرده بودوزمینه حرکتهای انقلابی درآن بحبوحه به حداقل رسیده بودوخانواده اش شدیداموردآزارواذیت چماقداران بودند،مجبوربه مراجعت به شیرازشدکه دراوج گیریهای انقلاب درشیرازدرتخلیه پادگانهاوکلانتریهاشجاعانه بامردم همکاری داشت.پس ازپایان خدمت سربازی ضمن همکاری درانجام فعالیتهای فرهنگی وتبلیغاتی وگشت نیروهای سپاه،دربخشداری ماهان نیز،سمتهای مسئول توزیع عادلانه اجناس سهمیه ای،نظارت برطرحهای عمرانی،مسئول شهر شهرداری ومعاون اردوگاه جنگ زدگان(جیرفت)راعهده دارشد.باشروع جنگ تحمیلی جزواولین گروهی بودکه به جبهه عزیمت نمودودردشوارترین عملیات هجومی دشمن ضمن مقاومتهاورشادتهای خود،دریکی ازجبهه های آبادان باترکش خمپاره روانه بیمارستان شد،کسی ازجراحت وی مطلع نبودتایک روز به برادرش زنگ زدکه همراه یکی ازمجروحان به مشهدآمده ام ونهایتامعلوم شدکه خوداومجروح وبستری است ووقتیکه خانواده وی به بیمارستان آمدند،اورادرحالت بیهوشی باذکر(یامن اسمه دواءوذکره شفاء)دیدند.عشق حضوردرجمع یاران همرزمش جاذبه عجیبی برای حضوردائمی اودرجبهه ایجادنموده بود.درتابستان۶۲دربزمی باصفاومعنویت وشبی به یادماندنی اورادرکنارسفره عقدنشاندند.دامادوعروس کلاس آموزش قرآن راه انداختند.عادت بسیجیان بودکه وقتی حال وهوای عملیات می شدیارانشان رادرشهرودیارخبرمی کردندواین پیغام به محمدعلی رسید.این باربایدبرای محمدعلی سخت ترین مرتبه امتحان الهی باشدچراکه اوبایدحنظله وارازآغوش گرم خانواده به تپه های قلاویزان جبهه مهران می رفت وعاشقانه ترازهمیشه وجانانه به جبهه می شتافت.آنچنان که بارفتنش جمعی رانیزبه دنبال خودکشاند.یادگارازدواجش فرزندپسری بود که هفت ماه پس ازشهادت وی به دنباآمدوبه سفارش پدرشهیدش اوراحمزه نامگذاری نمودند.حمزه۱۰ساله موفق شدتنهایادگارپدرش،یعنی پلاک وکارت شناسایی اورابه همراه کیسه نایلون استخوانهای مانده درآفتاب تپه های قلاویزان مهران رازیارت کندوباحضوردرگلزارشهدای ماهان وبانظاره عکس رخ پدرشهیدش سالیان انتظاررابه شکوایه بنشیند.۱۰سال داغ سوزش گرمای مهران رادل سوخته وداغدارمادرش گواه است وقلب واشک دیدگان نیمه های شب مرحوم پدرش برسجاده درفراق مفقودالجسدش نیزحکایتی دیگرو۱۰سال انتظارهمسرجوان وموی سپیدسالهای انتظارهم…،برادرش می گفت:درعملیات والفجر۳یک شب قبل ازعملیات بامحمودواحمدومحمدعلی دریک محل خوابیدیم.یادم است تادیروقت شب ازهردری سخن گفتیم.محمدعلی گفت امشب مثل شب اخرعمرفرزندان مسلم (ع)است.اگرخوابی دیدیم فردابرای همه تعریف کنیم.عصرروزبعدیک ساعت به عملیات مانده،محمدعلی رادیدم،سوال کرد:محمودواحمدکجاهستند؟گفتم صبرکن الان آنهاراپیدامی کنیم وبعدازمدتی چهارنفری آخرین وداع راکردیم.خدامی داندلحظه باشکوه آن خداحافظی هیچ وقت ازیادم نمی رودوآخرالامرباگریه ازهم جداشدیم.بعدازیک ربع ساعت،بازمحمدعلی آمدوگفت راستش رابگودیشب خوابی دیدی؟گفتم نه.پرسیدم توخوابی دیده ای؟خنده ای کرد،گفتم ازماچهارنفرهرکدام که لیاقت داشته باشیم فردامهمان خداهستیم.بعدازبعدازوصیتهاوسفارش هاازهم جداشدیم.درهمان شب عملیات پس ازدرگیری وتک وپاتک های طرفین نهایتافرمانده دستورعقب نشینی داده بودوتیربارچی همراه او(شهیدعلی قاسم شیرازی)دستش به شدت مجروح شده بود.محمدعلی که به عنوان فرمانده دسته بودتیربارراازاومی گیردوبادشمن درگیرمی شودویکی یکی بچه هاراعقب می فرستد.آخرین نفردسته(برادرحاج محمودخالقی)به اوگفته بود:محمدعلی بیابرویم ومحمدعلی گفته بودشمابرویدمن هم پشت سرتان می آیم.که بعدازده سال آمد.اماچگونه؟…

اززبان مداح اهل بیت (علیهم السلام)،برادرترکزاده:

هروقت که مراسم تشییع جنازه شهیدی بودواحتیاج به نوحه وشعری بودپیش محمدعلی می رفتم وبرای هرمراسم درهروصفی شعرمی سرود.ولی بعدازاینکه خبرمفقودالاثرشدن خودش راشنیدم،ماندم که درمراسم او،چه بخوانم.

اززبان محمودخالقی،همرزمش درعملیات فتح المبین:

بنابودعملیات فتح المبین درشب اول فروردین انجام شودوبچه هامسافت ۲۰کیلومترراطی کردندتاپشت دشمن رسیدنداماازطرف فرماندهی عملیات لغوشدوناامیدانه۲۰کیلومتررابرگشتند.ولی به لطف خداوند،دشمن متوجه نشد.شب دوم فروردین دستورمجددحرکت به طرف دشمن صادرشدکه همان مسافت رابابچه ها طی می کردیم.وقتی که همه خسته ومانده آنجارسیدیم،دشمن راازسنگرهابیرون کشیدیم ودیگرهیچ رمقی نداشتیم.مدتی نگذشته بودکه فشارپاتک دشمن زیادشدودونفرازهمرزمان به شعادت رسیدندوبقیه که آذوقه ومهمات چندانی نداشتند.تصمین به برگشت گرفتند.ولی محمدعلی وشهیدعلی قاسم شیرازی به خون دوشهیدقسم خوردندکه تالحظه آخربمانندواستقامت کنند.بااین حرف محمدعلی،همه بچه هایی که تصمیم به برگشت گرفته بودندماندندوبانیم ساعت مقاومت،۱۷نفرازعراقی هالباسهارادرآورده وبازیرپوش جلوآمدندوخودراتسلیم کردند.بچه هاباروحیه ای عالی ومقاوم ایستادگی کردندودشمن راتاحدممکن عقب راندند.فردای آن روزنیروومهمات رسیدوبه لطف خداوند،عملیات فتح المبین،افتخارآفرین شد.که به جرات می توانم بگویم اگراستقامت اووامثال او نبود،حداقل درآن محور،نتیجه نداشتیم وخودم که جهت پاک کردن اسلحه،سمبه راداخل لوله تفنگ کرده بودم،سمبه داخل لوله تفنگ شکست.حیران بودم که اسلحه ندارم که بااسیرشدن عراقیهایک تفنگ ازخودآنهاگرفتم.

والسلام

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

13 − 10 =

همچنین ببینید
بستن
بستن
بستن