اخبار

عمر زیادی

عمر زیادی

رفته بودیم خدمت امام جمعه

از روی مزاح به عیسی گفت: جبهه چه خبره، چاق شدی!

عیسی گفت جبهه خبری نیست این چاقی به خاطر زیاد عمر کردنه، عمر من طولانی شده.

امام جمعه سکوت کرد وبه فکر فرو رفت.

رفته بودیم خدمت امام جمعه

از روی مزاح به عیسی گفت: جبهه چه خبره، چاق شدی!

عیسی گفت جبهه خبری نیست این چاقی به خاطر زیاد عمر کردنه، عمر من طولانی شده.

امام جمعه سکوت کرد وبه فکر فرو رفت.

چه قصه ای است؟ پیرمردها در هشتاد- نود سالگی از این که مرگ سراغ شان بیاید، ابا دارند، اما جوان نوزده ساله اعتقاد دارد زیاد عمر کرده است.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده + 10 =

همچنین ببینید
بستن
بستن
بستن