اخبار

لباس‌هاي خيس بچه‌ها را از تن آنها بيرون مي‌آورد

لباس‌هاي خيس بچه‌ها را از تن آنها بيرون مي‌آورد

سکوت همه سنگر را فرا گرفته بود که حاج احمد وارد شد. همه دراز به دراز خوابيده بودند. در کنار بچه‌ها يک به يک زانو زد و آرام و آهسته لباس‌هاي خيس را از تن آنها بيرون آورد. پتوهاي کنار سنگر را روي آنها انداخت و از سنگرخارج شد. بارها ديده شده بود که اين کار را انجام داده

سکوت همه سنگر را فرا گرفته بود که حاج احمد وارد شد. همه دراز به دراز خوابيده بودند. در کنار بچه‌ها يک به يک زانو زد و آرام و آهسته لباس‌هاي خيس را از تن آنها بيرون آورد. پتوهاي کنار سنگر را روي آنها انداخت و از سنگرخارج شد. بارها ديده شده بود که اين کار را انجام داده

آدم عجيبي بود. خوش برخورد و پرجاذبه. هيچگاه لحظات با او بودن را نمي‌توان فراموش کرد دوست داشتني بود و تو دل برو.

آن روز وقتي بچه‌ها بعد از يک تمرين سخت و طاقت فرسا به سنگر برگشتند از فرط خستگي همين که روي زمين دراز کشيدند به خواب عميقي فرو رفتند.

سکوت همه سنگر را فرا گرفته بود که حاج احمد وارد شد. همه دراز به دراز خوابيده بودند. در کنار بچه‌ها يک به يک زانو زد و آرام و آهسته لباس‌هاي خيس را از تن آنها بيرون آورد. پتوهاي کنار سنگر را روي آنها انداخت و از سنگرخارج شد. بارها ديده شده بود که اين کار را انجام داده.

راوي : عباس عسکري همرزم شهيد

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شش − پنج =

همچنین ببینید
بستن
بستن
بستن