مرثیه ی فریدون

مرثیه ی فریدون
مرثیه ی شهيد فريدون اويسي در رثای شهيد حسن زارع پيشه ( ۴۹ روز پس از شهادت شهيد زارع پيشه در عمليات والفجر هشت و ۹ ماه قبل از شهادت خودش در عمليات كربلاي چهار )
مرثیه ی فریدون
مرثیه ی شهيد فريدون اويسي در رثای شهيد حسن زارع پيشه ( ۴۹ روز پس از شهادت شهيد زارع پيشه در عمليات والفجر هشت و ۹ ماه قبل از شهادت خودش در عمليات كربلاي چهار )
به نام خدا
به ياد شهيدان جاويد اسلام و به ياد ” حسن ”
آري . . . اينجا درخشش خون شهيد خورشيد را . . . . . .
برادر رهگذر كه خواهي آمد ، اكنون اينجا در پگاه صادق ، نصرت خدا بر مجاهدان ، در معراج عاشقان متجلي گشت ! در ” فاو ” بنگر سيماي فرزانگان فردا را !
هرگاه از خرمشهر ، آبادان ، شلمچه ، موسيان ، هويزه و . . . گذر كردي ، آهسته تر گام بردار ، زيرا كه به زير قدم هايت ، خون مقدس ياران خورشيد كربلا ، كساني كه قصد آزاد سازي انسان ” دربند ” را داشتند ، فروريخته است .
اي فردا ! هرگاه از ” كارون ” بپرسي ، به تو خواهد گفت كه چرا تا ابد خواهد خروشيد ؟ كارون ! چرا متلاطمي ؟ قدرت تو از چيست ؟ و . . .ا و آرام همراه با موجي كوتاه تا ساحل خوشبختي مي خندد و شايد هم مي گريد كه اي نستوه ! خون قهرماناني گمنام بر آب هايم ريخت كه قصد ” آزاد سازيم ” را از ” سدّ ” و فروريختنم و پيوستنم را به ” دريا ” داشتند .
برادر ! ما درس داريم از ديروز : ، از ياسر ، از كربلا و از عاشورا و از حسين و از خونين شهر .
برادر ! ما درس داديم به امروز : ، اسلام ، آزادي ، شرف به خفتگان ، به مردگان متحرك و به نسل آينده
برادر ! . . . و هم اكنون منتظر . . .
برادر ! اي منتظر !
* * *
اكنون در ” فاو ” هستيم و ” حماسه ي فاو ” را با هم مي سراييم
و” حماسه ي فاو ” را با هم مي ستاييم
اي حماسه سازان فاو و اي انصارالله . . . شما روح الله هستيد !
اي عزيزاني كه نقاب خون بر چهره كشيديد ! ما سوگواريم ، ما عزاداريم .
اي كه به فرمان عزيز زهراييد ! اكنون پس از حماسه كجاييد ؟ « هل جزاءُ الاحسانِ الا الاحسان »
برادر بيا تا با هم بگوييم ” آنان را ” اي پَستان ، اي خفاشان شب چهره ، اي ملازمان تاريكي و ظلمت ، اي كه زنجير و غُل بر پاهاي خونين مستضعفين در مي افكنديد « نور خدا جلوه گر شده » طلايه داران آفتاب همراه ” او ” خواهند آمد ، و اين همان ” و نريد ” است ، او خواهد آمد تا كه ندا كند ” لا اله الا الله ” را و فرو ريزد ” كرملين ” ها و ” سفيد ” ها را ؛ فرو خواهد كشيد ” من ” ها را از سرير قدرت و پرچم سبزي را به جاي پرچم سرخ گنبد طلايي مرقد جدّش حسين ثارالله ، به اهتزاز در خواهد آورد ، و اين ها را همه ، ” غواصّان ” در فجر پيروزي ، در جنگ با ” اروند ديوانه ” به دست آب ها سپردند تا همگان بدانند كه ما ” دريا دلانيم ” .
جايشان خالي ! جايشان خالي !
گويي كه ز صخره ها ندا مي آيد آواي خوش خدا خدا مي آيد
اي منتظران خسته دل برخيزيد “مهدي” محمد از ” حرا ” مي آيد
و آيا پس از شهادت عاشقانِ رسيدن به لقاي معشوق ، مي داني رسالت چيست ؟
نمي دانم ديگر چه بنويسم ، كه قلم نمي تواند ، بيان نمي تواند و مرا ياراي آن نيست كه از او بگويم .
او پيشتاز حركت هاي مذهبي در دوران خفقان بود . او هشدار دهنده بود . او نمي پذيرفت الا اسلام .
او نماي كامل « من المؤمنين رجال … » ، « ان الله اشتري من المؤمنين . . . » ، « والله رئوف بالعباد » و . . . بود .
او يار امام بود . سرباز ” مهدي ” بود . شاگرد ” علي ” بود . قلبش قرآن تكويني بود . ” حسن ” بود . او نيكو بود ، نيكو بود . او ” شهيد ” بود .
او . . .
چرا نتابد ؟ مگر خورشيد جز تابيدن مي شناسد ؟
چرا اميد نبخشد ؟ مگر سپيده جز اميد بخشيدن مي يارد ؟
فريدون اويسي ۹/۱/۱۳۶۵