مي خواستم، بفهمم با يک کلمه هم کار مي کنه يا نه!؟

مي خواستم، بفهمم با يک کلمه هم کار مي کنه يا نه!؟
مي رفتيم و سنگر عراقيها را مي زديم. يکبار ديدم يه عراقي روبروي ما ايستاده و حرکتي نمي کند برگشتيم بچه ها رو نگاه کردم ديدم حاج احمد زير لب تندتند مي گه: «وجعلنا» اون ماجرا گذشت وقتي جلوتر رفتيم گفتم حاجي چرا فقط کلمه ي وجعلنا رو مي گفتي؟ مگه بقيه آيه رو بلد نيستي؟
گفت: «چرا بلدم، ولي مي خواستم به عظمت اين آيه پي ببرم و بفهمم با يک کلمه هم کار مي کنه يا نه!؟» گفتم: آخه اون وسط وقت اين چيزا بود؟! گفت: «اتفاقاً درست همون لحظه وقت امتحان کردن اين کلمه بود چون ما اصلاً براي تفسير همين آيات اومديم جبهه. جنگ ما جنگ ايدئولوژي است نه جنگ کلاسيک» ديگه چيزي نگفتم، کمي که جلوتر رفتيم و برخورديم به يه تيربار عراقي که خيلي اذيت مي کرد حاج احمد چهارده، پانزده نفر رو فرستاد که خاموشش کنند اما اون ها نتونستند و همگي شهيد شدند. حاجي بي سيم رو برداشت و با مهدي کازروني تماس گرفت، ماجرا را توضيح داد و کسب تکليف کرد. حاج مهدي هم گفت: «اگر مطمئني مشکلي براي خودت پيش نمي آد، برو خودت بزنش» حاجي هم رفت و مثل هميشه آيه ي «و ما رميت اذ رميت و…» را خواند و زدو الحمدالله تيربار دشمن هم خاموش شد. وقتي برگشت دوباره رو کردم بهش و گفتم: «شما وقتي خودت مي دوني بايد بري و اين کارو انجام بدي ديگه سؤال کردن نداره» حاج احمد رو کرد به من و گفت: «پس معني آيه و اطيعو الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منکم و.. چي مي شه؟» با اين حرف سکوت کردم توي اون روز حاجي سه بار براي من قرآن رو تفسير کرد